13 ماهگی
امیرعلی پسر خوش اخلاق من...
همیشه وقتی از خواب بیدار میشه خوش اخلاقه و میخنده...مثل الان...
از پف زیر چشمش معلومه که حسابی خوابیده
چه پسر خوبی!!!
چتر باباش و گرفته که بابایی راحت داخل مغازه بچرخه و واسه پسرش خرید کنه!!!
هر وقت حوصله اش سر می ره ,میاد سر وقت کابینت ها.....
درشونو باز می کنه,بعد اینجوری هنر نمایی میکنه!!!
آخ جون بازم مسافرت....حاج بابام داره از سفر حج برمی گرده,ما هم داریم میریم خونشون...
چون راهمون طولانیه... من خسته شدم و خوابیدم.
اینم یه مدل دیگه از روشهای خواب گل پسرمه
داریم میریم فرودگاه استقبال حاج بابا و مامان جونم.
بالاخره نوبت من هم شد....آخه بابا میثم و عمو جواد دارن استراحت می کنن
من همین جا استراحت میکنم....
فکرخوبیه؟؟؟؟نه!!!
من میتونم راه برم,البته فقط چند قدم...
واسه همین چند قدم کلی ذوق میکنم....
قند تو دل مامانیم آب میشه وقتی چند قدم برمی دارم و بعد خودم و میندازم بغلش..
بالاخره مرد شدم و با بابایی رفتم آرایشگاه و موهامو کوتاه کردم.
از پریدن تو استخر توپت حسابی کیف می کنی
امسال در مراسم شیرخوارگان علی اصغر شرکت کردم...
از خدا خواستم به امیر علی کمک کنه ,راه امام حسین و ادامه بده.
امروز با روزای دیگه فرق می کنه...
آخه هر روز تا ظهر می خوابم ولی امروز صبح زود بیدار شدم تا از این مراسم بی بهره نمونم.
من هم به دایی جونم برای پاک کردن لوبیای غذای نذری کمک کردم!!!!
من عاشق ماست و دوغم.....
به قول حاج بابام "امیرعلی درست مثل خودم عاشقه ماسته"
قبل از سوار شدنم به ماشین اول تو آینه خودمو نگاه میکنم بعد سوار میشم.